{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
من خسته شدم بار مرا کوه نبرد طوفان مرا کشتی آن نوح نبرد این مردم ما ز غصه جوک می گویند یعنی که کسی به دل جزاندوه نبرد
آنچه از من تا تو گسترده گشته فاصله نیست،دنیایی است پراز دلتنگی.
من غروب غمنگیز خورشید را زمانی دوست دارم که بدانم فردایش تو را میبینم...
دلتنگ شده ام ؟نمیدانم شایدبرای تو شاید برای دیروزهایی که باتو سرکردم
گاهى وقت ها دلت مى خواهد یکى را صدا کنى بگویى سلام ، مى آیى قدم بزنیم ؟ گاهى .. آدم چه چیزهاى ساده اى را ندارد …!
چند روزیست گم کرده ام خودم را ... دنیا را ترک می گویم، تا خودم را بیابم!
دیگر پیامهایت نمی رسند ، سیم بانان را خبر کن ، شاید کاجی افتاده باشد !
هر وقت دل تنگ میشم میام پشت در قلبت هی در میزنم پس هر وقت قلبت میزنه بدان دلم برات تنگ شده
بهانه گیر زبان نفهم...دلم را میگویم... آخر تو را از کجا برایش بیاورم.
مغتاد به اینترنت مجرم نیست... تنهاست!
بي بهانه تو را مرور ميكنم تاخاموشيم نشان فراموشيم نباشد...
فلانی نردبان هوسش را برداشت و از اینجا رفت چون میدانست با این چیزها قدش به عشق نمیرسد ، عشق بال میخواهد که او نداشت !
نه به دیروزهایی که بودی فکر می کنم و نه به فرداهایی که “شاید” بیایی … می خواهم امروز را زندگی کنم … خواستی باش … نخواستی نباش
دلتنگی حس عجیبی است که گاهی“تـــو” را به یادم می آورد … گاهی یعنی همیشه ، گاهی یعنی الان …
آن چیزی که تنگ شده دل است برای تو و جهان است برای من … جایی باید باشد غیر از این کنج تنهایی تا آدم گاهی آنجا جان بدهد، مثلا آغوش تو ؛ جان میدهد برای جان دادن …
.چـقــــدر ســـختــــه منـــطقـــــي فــكر كنــــي وقتــــي .. احــســـاســـاتـــت داره خـــفــت ميـــكنـــه!!!!
من خسته شدم بار مرا کوه نبرد طوفان مرا کشتی آن نوح نبرد این مردم ما ز غصه جوک می گویند یعنی که کسی به دل جزاندوه نبرد
آنچه از من تا تو گسترده گشته فاصله نیست،دنیایی است پراز دلتنگی.
من غروب غمنگیز خورشید را زمانی دوست دارم که بدانم فردایش تو را میبینم...
دلتنگ شده ام ؟نمیدانم شایدبرای تو شاید برای دیروزهایی که باتو سرکردم
گاهى وقت ها دلت مى خواهد یکى را صدا کنى بگویى سلام ، مى آیى قدم بزنیم ؟ گاهى .. آدم چه چیزهاى ساده اى را ندارد …!
چند روزیست گم کرده ام خودم را ... دنیا را ترک می گویم، تا خودم را بیابم!
دیگر پیامهایت نمی رسند ، سیم بانان را خبر کن ، شاید کاجی افتاده باشد !
هر وقت دل تنگ میشم میام پشت در قلبت هی در میزنم پس هر وقت قلبت میزنه بدان دلم برات تنگ شده
بهانه گیر زبان نفهم...دلم را میگویم... آخر تو را از کجا برایش بیاورم.
مغتاد به اینترنت مجرم نیست... تنهاست!
بي بهانه تو را مرور ميكنم تاخاموشيم نشان فراموشيم نباشد...
فلانی نردبان هوسش را برداشت و از اینجا رفت چون میدانست با این چیزها قدش به عشق نمیرسد ، عشق بال میخواهد که او نداشت !
نه به دیروزهایی که بودی فکر می کنم و نه به فرداهایی که “شاید” بیایی … می خواهم امروز را زندگی کنم … خواستی باش … نخواستی نباش
دلتنگی حس عجیبی است که گاهی“تـــو” را به یادم می آورد … گاهی یعنی همیشه ، گاهی یعنی الان …
آن چیزی که تنگ شده دل است برای تو و جهان است برای من … جایی باید باشد غیر از این کنج تنهایی تا آدم گاهی آنجا جان بدهد، مثلا آغوش تو ؛ جان میدهد برای جان دادن …
.چـقــــدر ســـختــــه منـــطقـــــي فــكر كنــــي وقتــــي .. احــســـاســـاتـــت داره خـــفــت ميـــكنـــه!!!!
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}